آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
عشق و باز هم عشق عشق و احساس هه در قلب من است
حس میکنم که وقت گذشته است نظرات شما عزیزان:
امروز انتظاری است کشنده
در میان واژگان نا معلوم،نا مفهوم چه میکند چه در سر دارد چرا پرواز را به من نمی آموزد چرا ناخوداگاهم را نمیخواند به خود یاد داده ام که دیگر هیچ ننویسم... ای قلم باز من هستم و تو تو باز آمدی بی آنکه من بخواهم بیم دارم از آمدنت از بودنت حرفهایی است اینجا کلامی است که در قلم نمی گنجد آتشی است که تو را خواهد سوزاند پس بگذر از من بگذر از راز درونم ای قلم.... باران
![]() ساعت19:51---10 مهر 1390
باز در دلم شوری برپاگشته
به یاد آغاز بودنت ....جشنی برپاست باز دلم دیوانه وار تنهاست میدانم که به چشم دیدم ولی انگار..... تنها سرابی بود از یاد نخواهم برد شبی که نگاهم را به نامت آسمانی کردم شبی که تمام آرزوهای زمینی را برای آسمانی شدن چیدم میدانم........ این را گرچه به یاد نخواهی آورد ولی من به یادت خواهم بود و عشقت را در سینه ام محبوس می نمایم تا ابد....
چه لطیف است حس آغازی دوباره ...
چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز نفس کشیدن ... و چه اندازه عجیب است ... روز ابتدای بودن ... وچه اندازه شیرین است امروز ... روز میلاد تو ... روز تو ... روزی که آمدی ...
تراژدي يک عــشـق
درد بزرگي داشت . . . بزرگترين، ديوانه کننده ترين و مطلوب ترين درد ها: درد عشق . . . زندگي ميکرد و در تب توانسوز اين درد . . . ميسوخت و ميطپيد، در بستر اشکها . . . بخاطر درد بزرگي که داشت . . . و يکوقت که تصور ميکردند ، بخواب رفته، او ديگر در تب شعله ها خاکستر شده بود . . . او ديگر از خواب ، بيدار نشد. . . مـــــــــــــــــــــرده بود بخاطر درد بزرگي که داشت .
بگذار پرنده ای باشم
بی پر و بال و بی آشیانه خدایا خسته ام از این همه تکرار بیهوده زمان دقیقه ها همش تکرار بیهوده ماست من تکرار ، تو تکرار پر پرواز من را چه کسی شکست ؟ من را چه کسی فراموش کرد ؟
کـــاش مــی شـــد ســرزمـین عـشـق را
درمــیان گــام هــا تقــسـیم کـــرد کــاش مــی شــد بـــا نگــــاه شـــاپــــرک ... عــشق را بـــر آســمان تفــهــیم کــرد کــاش مــی شــد بــا دو چــشم عــاطــفه قـلــب ســـرد آســـمان را نـــاز کـرد کـــاش مــی شــد بــا پـری از بــرگ یــاس تــا طـلوع سـرخ گــل پــرواز کـــرد کــاش مـی شــد بـــا نــسیم شـــامگــاه بــرگ زرد یـــاس هــا را رنــگ کــرد در رویاهایم هر چقدر هم که می دوم باز به تو نمی رسم !! تو از دور مرا صدا میزنی که بیا ! من می دوم و فاصله ها هنوز برجاست ..... لعنت بر آنکه دایره را شناخت !!!
تقدیم به تو که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانت،
جرعه ای ازدریادردستانت وتجسمی زیباازخاطره ایثارگل های سرخ درمعبد ارغوانی دلت به یادگارمانده است نخستین چکه ناودان بلندیک احساس را درقالب کلامی ازجنس تنفس باغچه های معصوم یاس به روی حجم سپید این صفحه می ریزم و آن رابالهجه همه پروانه صفت های این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری دلت هدیه می کنم
جا برای من گنجشک زیاداست ولی !
به درختان خیابان تو عادت دارم عادتم داده خیال تو که یادم باشد .... یاد من هم نکنی باز به یادت باشم ! جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : محسن
![]() ![]() |